جدول جو
جدول جو

معنی تق و لق - جستجوی لغت در جدول جو

تق و لق
هر چیزی که از کار افتاده و نظم و ترتیب آن به هم خورده باشد، ویژگی ماشینی که پیچ ومهره اش از هم دررفته باشد
تصویری از تق و لق
تصویر تق و لق
فرهنگ فارسی عمید
تق و لق(تَقْ قُ لَ)
در تداول عامه، کاسد. بی مشتری. بی رونق: بازاری تق و لق، بازاری کاسد. دکانی تق و لق، دکانی بی کالا و مشتری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تق و لق
نیمه تعطیل، زهوار دررفته، فرسوده
تصویری از تق و لق
تصویر تق و لق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَقْ قُ دَق ق / دَ)
زمین هموار و سخت که گیاه و درخت نداشته باشدو این در اصل لغ و دغ به غین معجمه بوده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لَقْ قُ)
لغ و لوغ. لغ و پغ: فقط چند تا دندان لق و لوق برای من مانده است. و رجوع به لق شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قُ رَ / شَقْ قُ رَق ق)
کسی که راست و مستقیم راه رود. (فرهنگ فارسی معین). که با قامت کشیده به راه رود. در اصطلاح عامیانه، راست راست: دویست هزار تومان مال مردم را خورده و شق و رق در خیابانها میگردد. آفتابه دزدها در محبسند لکن دزدهای چندمیلیونی شق و رق گردش میکنند. (یادداشت مؤلف).
- شق و رق راه رفتن، راست و مستقیم راه رفتن. (فرهنگ فارسی معین).
، صاف و هموار و سخت، مانند کاغذ آهاردار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَغْ غُ لَ)
در تداول عامه غیرمحکم (آلتی از آلات). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سست و بی استحکام: بین دو تعطیل ادارات تغ و لغ میشود، بی رونق. خالی از اسباب. سخت کاسد و بی مشتری (بازار) : دکانی تغ و لغ و بی فروختنی. بازاری تغ و لغ، کاسد و بی مشتری و بی مردم و آمد و شد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
نادرست نویسی لغو پغ پارسی است چیزی که در جای خود جنبان باشد نا استوار که در جای خود بجنبد: پیچ و مهره لق. یا تخم مرغ لق. تخم مرغ فاسد شده وگندیده. یا لق و لق. نااستوار و سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هق و هق
تصویر هق و هق
نادرست نویسی هغ و هغ هک و هک
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی لغ و دغ پارسی است زمین سخت و بی گیاه زمین هموار و سخت که فاقد درخت و گیاه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لق و لوق
تصویر لق و لوق
نادرست نویسی لغ و لوغ است پارسی است لق (دندان)
فرهنگ لغت هوشیار
چوبسان راست و خشک صاف و هموار و سخت مانند کاغذ آهار دار، کسی که راست و مستقیم راه رود. یا شق و رق راه رفتن، راست و مستقیم راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دق و لق
تصویر دق و لق
پارسی تازی گشته: دک و لک خشک و تهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دق ولق
تصویر دق ولق
خشک و خالی بی اب و علف: صحرای دق و لق، بی موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شق و رق
تصویر شق و رق
((شَ قُّ رَ قُ))
راست و مستقیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هق و هق
تصویر هق و هق
((هِ قُ هِ))
آوای گریه شدید، صدای گریستن سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دق و لق
تصویر دق و لق
((دَ قُّ لَ قُ))
خشک و خالی، بی آب و علف، بی موی، دغ، لغ، دک، لک
فرهنگ فارسی معین
خشک و سفت انعطاف ناپذیر
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ی مستعمل، بیخود و بدرد نخور
فرهنگ گویش مازندرانی